مریم - کویر سبز

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
< 1 2 3

سلام!

نمی دونم از کجا شروع کنم و از چی بگم و از چی بنوِِیسم............

خسته ام، خسته از هم دنیا و دلشکسته از همه آدمهاش.....................

از همه اونهایی که فقط اسم انسان رو یدک می کشن و قلبشون فقط همون یه تیکه گوشتیه که گوشه سینه اشون جا گرفته......

ذهنم یاری نمی ده، دیگه نمی دونم درست و نادرست چیه، دیگه واقعا نمی دونم تعریف درستی چیه؟

آیا به راستی می شه تعریف مطلقی از خوبی و درستی در این دنیای وارونه داشت؟

دیگه با همه چیز بیگانه ام، دیگه با همه اونهایی که اسمشون آدمه و ........

دیگه فکر نمی کنم پشیمونی و گذشت مکمل هم باشن ، دیگه فکر نمی کنم محبت و قساوت متضاد همند.

اونچه که مسلمه پشیمانی وجود نداره تا نیازی به گذشت داشته باشه و قلبی و جود نداره تا محبتی در اون جای داشته باشه.............

هیچ چیز سر جای خودش نیست.

خستـــــــــــــــه ام خستــــــــــــــــــــــــــه !

نمی دونم چرا آزردن انقدر راحته .............

هر چند که موری به کم آزاری ما نیست، آزار دهد هر که تواند دل ما را (1)

 نمی دونم چرا بدی دامنه ای به این گستردگی داره و خوبی ................

و خوبی شاید هذیانی بیش نیست در تعریف دیگران.........

 

من کیستم؟ زمردم دنیا رمیده ای

چون کوهسار، پای بدامن کشیده ای

از سوز دل، چو خرمن آتش گرفته ای

وز اشک غم، چو کشتی طوفان رسیده ای(2)

  

·    (1)و (2) شعر ازکتاب سایه عمر؛ مجموعه اشعار رهی معیری


  

سلام دوستان

این بار می خوام راجع به خودمون (وبلاگ نویسها) بنویسم. حقیقتش این متن هم انتقاد و توصیه داره و هم گلایه.......

خب البته من کوچیکتر از اونم که بخوام به شما دوستان فهیم و بزرگوار انتقادی کنم اما خیلی وقته که دارم رو این موضوع فکر می کنم و دیدم گفتنش باعث تعامل بهتر دوستان وبلاگ نویس می شه ...

یکی از اون نکاتی که می خوام بگم و برام خیلی مهمه:

- در خور مطلب بودن کامنت هاست. همیشه دوست داشتم کامنت ها و نظرات دوستان راجع به مطلبم باشه مثل بعضی از دوستان می یان یه شعر بلند بالای 10 خط می نویسن که هیچ ربطی به موضوع نداره یا چه بدونم راجع به بسیج و حزب الله و امام زمان....یه توصیه نامه بلند می نویسن که خیلی وقت ها ربطی به موضوع نداره( البته قصد جسارت و توهین ندارم من خود، عاشق امام زمانم. اما اینها رو می تونین در یک پست جدید در  وبلاگتو به معرض دید عموم بگذارید)

یا مثلا خیلی خوبه که افراد به هم عید‍ُ تبریک بگن یا حالی از هم بپرسن اما خب بهترین هدیه و دوست داشتنی ترین هدیه شما می تونه توجه شما نسبت به مطالب وبلاگ باشه که خب اینو می شه با یک کامنت در خور مطلب به وبلاگ نویس اعلام کنید. خصوصا برای من یکی که ( با 3 هدف: ارتقاء سطح نگارشی و در جریان قرارگرفتن وقایع جامعه و در جریان گذاشتن اونها و همچنین یادگیری مطالب آموزنده از دیگران)  پا به جمع دوستان گذاشتم.

نه اشتباه نکنید! من نمی خوام بگم این کار اشتباهه؛ اتفاقا از همین جا از همه دوستان که به هر صورت توجه خودشونو ( چه از طریق تبریک یا تسلیت مناسبت ها و چه احوالپرسی ) نشون دادن تشکر می کنم ولی می خوام بگم نباید کامنتها صرفا محدود به این مطالب بشن.

- همینطور در مورد دوستانی که راجع به مسائلی از جمله به روز کردن یا نکردن پیام می گذارن تشکر می کنم اما پارسی بلاگ امکانات خوبی از جمله دعوت از دوستان و ارسال پیام ها برای دوستان گذاشته، چه خوبه  که نهایت استفاده رو از این گزینه ها بکنیم. (من تمام پیامهاتون رو چه انتقاد چه احوالپرسی و ...به دیده منت می گذارم) 

 

راستی!  گفتم به روز کردن وبلاگ.......چرا خیلی از دوستان موقع به روز کردن وبلاگشون به ما خبر نمی دن؟ اگر دوستان محبت کنند و خبر بدن؛ خوشحال می شم سر بزنم ( و مطمئن باشید که نه با پا بلکه با سر می یام)

- البته این موضوعاتُ به صورت پراکنده و تک تک به بعضی از دوستان گفتم و اونها هم لطف کردند و به خواهش های این حقیر جامه عمل پوشاندند اما دیدم که گفتن این مطالب به دوستان جدید می تونه در بهبود و ارتقاء وبلاگ نویسی کمک کنه.

در ضمن این بگم که این مسائل تمامیت نداشت (به خصوص در مورد توجه دوستان نسبت به آپدیت کویر سبز)

باز هم از  تک تک شما دوستان عذر می خوام اگر جسارت کردم ولی بدونید که هر چه گفتم تنها برای بهبود و ارتقاء وضعیت وبلاگ نویسی بود و بس

پیشاپیش از یاری همه شمادوستان ممنونم

 


  

 

تا حالا شده دردتون بگیره؟

انقدری که بخواید فریاد بزنید...

انقدری که صداتون به گوش همه مردم دنیا و حتی عرش کبریایی خدا هم برسه...

چیزی که من شنیدم واقعا درد داشت.

دردی، که می خوام امروز ازش براتون حرف بزنم خیلی دور نیست؛ خیلی ازش نمی گذره.....

حتما همتون زمستون امسال و سرمای شدیدش رو به خاطر دارید!

این اتفاق دردناک چند ماه پیش؛ وسطهای زمستون تو اوج سرما و برودت هوا (همه که یادتون هست که چقدر هوا سرد بود؟) در محله ما افتاد که البته من، خودم شاهد این موضوع نبودم ولی مستند به صورت نقل قول از یکی از اقوام براتون می گم.

این شخص اینطور می گه :

از سر کلاس بر می گشتم حدودا  ساعت 10،11 صبح بود که جمعیت زیادی سر چهارراه کنار درختی جمع شده بودند همهمه زیادی به وجود اومده بود. باخودم گفتم یعنی چه اتفاقی ممکنه افتاده باشه؟ جلوتر رفتم...

صدای مردمو  می شنیدم که هر کدوم چیزی می گفتن:

-        لابد بچهء یکی از این دختر فراری هاست که دختره برای خلاص شدن از دستش گذاشته و رفته

-        مرد!  ایمانتو نسوزون؛ تو از کجا می دونی؟

-        پس واسه چی بچه روگذاشته اینجا و رفته؟

-        شاید زنه سرپرست نداشته، شاید شوهرش معتاد بوده، شاید وسع مالی برای اداره این بچه نداشته، شاید اصلا کس دیگه ای بچه اش رو آورده گذاشته اینجا...

-        یعنی چی؟ یعنی حتی نمی تونسته یه لباس تن این بچه کنه، حتی یه ملحفه یا پارچة کهنه؟؟؟

با نگرانی ازلابلای جمعیت رد شدم و سعی کردم چیزی ببینم...

خدای من چی می دیدم ؟

یک نوزاد دختر.............................

مشخص بود که تازه به دنیا اومده بود، هنوز از نافش خون می اومد؛ انگار تازه نافشو بسته بودن....

مثل بچه های تازه به دنیا اومده؛ نحیف،لاغر و با صورتی چروک و سرخ و سفید....

آه خدای من، نمی دونم چی بگم ؟

اون نوزاد هیچ لباسی به تن نداشت؟ هیچی ؟ حتی یک ملحفه یا یه پارچه کهنه دورش نپیچیده بودند.

هیچچچچچی....... هیچی تنش نبود.

تو اون سرما ...............

خدای من بچه به خودش می لرزید ، مشخص بود که دیگه طاقت نداره، حتی جون نداشت که دیگه گریه کنه...

چرا،چرا؟

 آخه خداااا......

 چرا؟

مگه اون بچه چه گناهی کرده بود؟

چرا باید باهاش اینطور رفتار می شد؟

حالم بد شد، سردرد و سرگیجه...

یکی فریاد زد:

-        تو رو خدا یکی یه چیزی بیاره دور این بچه بپیچه...

یکی از خانمها از پشت جمعیت با پارچه ای به دست ظاهر شد دور بچه رو پیچید اما......

اما...

اما دیگه....

 دیگه...

انگار بچه...............تموم کرد

 بچه مرد..

آره بچه.....................................

مرده بود...

آره! مرده بود.

مرده بودددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

 

آخه خدا!

خدا جون، مگه اون بچه چه گناهی داشت که باید................

چراااااا؟

اون مسافر کوچولو که تازه از یه دنیای دیگه قدم به این دنیا گذاشته بود چه گناهی داشت؟

آخه اون چه می دونست که این دنیا.............

اون، اون چه گناهی داشت؟............................................................................................

........................................

آره! گناه اون این بود که ندونسته و نخواسته وارد این دنیای دون شده بود................

تنها گناه اون همین بود.

                                      و چه زود متوجه گناهش شد!!!


  

غیرت ایرانی، نبوغ ایرانی

جوان 26 ساله ای بنام پندار یوسفی به واسطه نبوغ و دانشش؛ مسیری را در سایت گوگل ایجاد کرده که موسسه بین المللی جغرافی را با مشکلات فراوانی مواجه کرده است. برای پی بردن به شاهکار این فرد ایرانی و همچنین کمک به تداوم هدفی که او و همه ایرانیان دارند؛ عبارت ” Arabian gulf “ را در سایت گوگل جستجو کنید و سه لینک اول پیدا شده را باز کنید؛ باپیامی روبرو خواهید شد که شما را وادار می کند عبارت ”Persian gulf“ را جستجو کنید و برای همیشه واژه ساختگی خلیج عربی را به قبرستان تاریخ بسپارید. انجام این کار از سوی شما این سه لینک را همیشه در سطر سایت های جستجو شده در گوگل قرار خواهد داد.
 


  

پدر 

می خواهم امروز از تو سخن بگویم تو که هرگز غرورت را مضحکه دست سختیها و ناآرامی ها نکردی و تو که آرزوهایت را هر چند دوست داشتنی نادیده انگاشتی و تو که آلام و دردهایت را هر چند سخت در قلبت مدفون کردی؛

تو را می گویم پدر، تو را که در برابر امواج سخت طوفان سینه سپر کردی تا

کشتی زندگانی ات مصون بماند.

تو را می گویم که همچون باغبانی هر روز و هر شب، لحظه به لحظه نگران  در امان ماندن نونهالانت بودی.

و هر چند دستانت رنجور و خسته اما همیشه در تداوم آسایشی از بهترین  برای فرزندانت بودی.

و شانه هایت هر چند نا آرام حتی در سکوت و خلوت نلرزید.

و پاهایت هر چند کم رمق؛ در تکاپوی زندگانی لحظه ای نایستاد.

 

دوستت دارم پدر

  

- کاش می شد آرزوهایت را تحقق بخشم و نگاهت را وسعت؛

تا شاهد باشی به ثمر رسیدن زحماتت را و شکوفایی و بهار آرزوهایت را

و فخر فروشی آن بر مشقاتت را

 

- کاش می شد آرزوهایت را رونق بخشم و برق خوشحالی را در چشمانت نظاره گر باشم

  

 

اما افسوس پدر! که تو را چیزی جز رنج از من نرسید و مرا چیزی جز ناکامی از تلاشهایم 

 

 خداوندا تو را به عرق های  جبین پدرم قسم!

که رنج ها و تلاشهایم را بی ثمر نکن و نفس های پدر را جان ده تا روزی ببیند به بار نشستن نهالش را

خداوندا تو را بر هستی ات قسم !

که غرور پدر را در برابر دیدگان حفظ کن 

خداوندا مبخشای بر آن کس که او را رنجانده یا  که غرورش را شکسته؛ بر زمینُ  وانهاده....

 

آه ای پدر چه کسی چنین گستاخانه بر تو تازیده؟

چه کسی تو را آزرده و قامتت خم نموده؟

چه کسی تو را نا امید از آرزوهایت ساخته؟

پدر جان چه کسی بر تو چنین جسارت کرده؟

لعنت و نفرین عالم  بر او

 

که چنین بی محابا بر پدر تاخته

نا امید مباش پدر که فرزندت از تلاش ننشیند و آرام نگیرد از تلاطم و تنها نگذارد تورا

پدر جان تکه تکه های غرورت را جمع می کنم و بر دیده منت می نهم

و در کارخانه وجود با آن الماس می سازم و بر تاج سر می نهم و بر عالم فخر می فروشم...

و هرگز نمی گذارم که در وانفسای غربت زندگانی تنها بمانی

 

                                                                               و در آماج زهر گستاخان بی کس بمانی

.

.

.

پدرجان!

غرورت را دوست می دارم

            و تو را آنگونه که هستی عزیز می دارم.

                 و تو را حتی با لغزشهایت دوست می دارم و می پرستم.  

 


  

اوایل امسال بود که همه خبر ثبت بین المللی  مولانا به عنوان شاعر ترکیه ای شنیدیم در حالیکه همه آثار این شاعر و عارف ایرانی به زبان فارسی بوده و هست و حتی یک بیت هم شعر ترکی نگفته تا اونجا که می گن اون بزرگوار در تمام عمرش به غیر از فارسی به هیچ زبان دیگه ای صحبت نکرده.

حالا ترکیه ای ها تمام اشعار مولانا رو به زبان ترکی ترجمه و در تمام دنیا منتشر کردن و با تلاش زیاد سعی کردن اسم اون رو به نام خودشون ثبت کردن که البته موفق هم شدن.

ترکها تونستن با آوردن این دلیل که مولانا از خوبی و صلح و دوستی حرف زده و دنیای امروز نیازمند به این مضامین هست اون رو جهانی کنن و حتی امسالو سال مولانا (در کل جهان )بنامند که صد آفرین به این همه تلاش و نتیجه مثبت(مبارکشون باشه) الحق و الانصاف که خوب کارشونو انجام دادن.

راستی چند وقت پیش در جشنواره بزرگداشت مولانا در قونیه که تقریبا از همه جای دنیا میهمان داشت افغانها هم حضور پیدا کردند و ابیاتی از مولانا رو خوندن‏‏؛ اونها هم تونستن سهم خوشون رو ثابت کنن چون مولانا رو افغانی می دونن.

حالا این سوال پیش می یاد که ما به عنوان ایرانی چه قدر سهم از مولانا داریم، ولی وقعا ما چقدر در اثبات این موضوع تلاش کردیم.... یا چقدر برای شناسوندن مولانا همت کردیم، حالا از نقش مسئولین و غیره می گذریم چون اصلا قصد نداریم موضوع رو سیاسی کنیم ولی آیا می تونیم از نقش تک تک اقشار جامعه بگذریم؛ آیا می شه از نقشی که کارگردان ها و هنرمندها می تونستن در این موضوع داشته باشن بگذریم؟ آیا می تونیم از نقش فرهنگی های جامعه بگذریم؟

چرا باید یک کارگردان هندی همت کنه و سریال زندگی مولانا رو بسازه ؟

و یا چرا باید بعد از این همه مدت تازه ما به فکر ساختن موسیقی یا سمفونی یا برگزاری ارکستر برای مولانا باشیم؟

یا اصلا‍ً چرا باید بعد از این همه مدت شاهد حجم مقالات موضوعی مولانا باشیم؟

ویا چرا حتی اسم مولانا در این چند سال اخیر بیشتر بیشتر به گوش می رسه؟

آیا تا قبل از اون مولانا متعل به ما نبود؟

مولانا که با نوشتن تمام اشعارش به فارسی سهم خودش رو از ایرانی بودنش ثابت کرد ....

پس ما چی...

ما کجای این ماجراییم؟

مسلماّ هر فرد ایرانی وظیفه ای داره، وظیفه من ایرانی نوعی چیه؟

وقتی که شروع کردم نمی خواستم انقدر راجع به مولانا بنویسم اما باور کنید ناخودآگاه به این سمت کشیده شدم؛ انگار یه چیزی نگذاشت تا مطلب کوتاهتر از این بشه.

شاید بهتره حالا سراغ ابوسعید ابوالخیر و فارابی و ابوعلی سینا بریم...

چندوقت پیش بود که نجف زاده خبرنگار 20:30 با همون بیان شیوای همیشگیش خبر از رفتن گروهی از

قزاقستان به سوریه برای ترمیم مقبره فارابی داد...

و هنوز چند روزی از دادن این خبر نگذشته بود که .... قزاقستان اعلام کرد فارابی از دانشمندان این کشور هست!!! 

بعد از چند وقت هم دوباره خبری پخش شد مبنی بر اینکه ترکمنستان در برنامه ای ( تلویزیون ملی ترکمنستان )اعلام کرده که  ابوسعید ابوالخیر شاعر ترکمنستانی می باشد!!! (جلّ الخالق) 

حالا اینو بشنوید:

جالبتر از همه اینکه (نه،نه! اصلاح می کنم دردناک تر از همه): چند وقت پیش امارات دانشمند بنام ایرانی ابوعلی سینا رو دانشمند اماراتی خوانده.....

حالا چند وقت دیگه منتظر خبر های تازه تری هم باشید مثلا شاید عراقی ها ادعا کنن خیام شاعر و دانشمند عراقی است و ...

اصلا کسی چه می دونه شاید چند وقت دیگه خودمون هم باور کنیم که اینها ایرانی نیستند....

 

به امید اینکه هرگز هویتمون رو از یاد نبریم.....                          

                                                                                    خدایا کمک کن 


  
   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :2
کل بازدید : 36667
کل یاداشته ها : 19


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ